خاطرات خلاصه نویسی شده
به نامت الهی ..
سلام
کلاسا شرو شدن سر ما هم دوباره شلوغ شد دیر به دیر میام اینجا دیگه شرمنده
قبل اینکه بخوام شرو کنم به نوشتن اتفاقای این چند روز یه چیزی بگم، غلط تایپی اگه زیاد میبینین به بزرگی خودتون ببخشین. من وبلاگو با گوشیم به روز میکنم کیبورد گوشیم امکان اشتباهش بالاست صفحه ارسال پست هم سنگینه کلا ویرایش سخته
انتخاب واحدم مشکل داشت کلی نگرانش بودم انقد که از کلاس هیچی نفهمیدم دوتا درس چهار واحدی رو ممکن بود برام حذف کنن این ترم .. سپردمش دست خدا و در کمال ناباوری کارم درست شد :) انقد ذوق کرده بودم که رفتم برا بچه ها رانی خریدم D:
اتفاق بعدی عرفه بود با smith و باران میخواستم برم حرم که برا بارانم مهمون اومد و نشد که بیاد، خیلی جاش خالی بود :(
بعدشم که عید قربان و تعطیلی تا امروز.
بی خیال مصاحبه های نشریه شدیم این ترم همش میگن امروز فردا مام گفتیم دیگه نمیریم سراغشون تا خودشون بیان و بهمون تاریخ و زمان بدن :)
#حالم-خوبه